جدول جو
جدول جو

معنی خاتون آباد - جستجوی لغت در جدول جو

خاتون آباد
دهی است کوچک از دهستان کوه پنج بخش مرکزی شهرستان سیرجان و 95 هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد و سر راه مالرو علی آباد را گه و کوه پارجی و سکنۀآن 25 تن میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی است کوچک از دهستان رابر بخش بافت واقع در شهرستان سیرجان و 45 هزارگزی شمال خاوری بافت و نیز سر راه مال رو جواران و رابر میباشد، سکنۀ آن 15 تن است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
نام محله ای است در صفاهان که خاتون نام زنی بانی آن بوده است، اشرف می گوید:
ای از رخ تو گرفت پرتو
خاتون آباد کوچۀ تو،
(از آنندراج)،
و رجوع شود بروضات الجنات ص 32
یکی از دیه هائی بوده است که سلطان ابوسعید و فرزندانش در مراجعت از نجف اشرف به یزد در حومه یزد احداث کردند، (از تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 73)
نام محلی است واقع در راه طهران به ایوان کی میان دو راه پارچین و مامازند، در 28100 گزی طهران
دهی مخروبه است از بخش حومه شهرستان نائین، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دهی است از دهستان رودبار بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 3 هزارگزی خاور راه فرعی کهنوج و 2 هزارگزی خاور راه فرعی کهنوج و سبزواران است، محلی است جلگه ای و گرمسیری و دارای 100 تن سکنه است، آب آنجا از قنات و محصول آن خرماست، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو می باشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
سید میرزا ابوالقاسم حسینی از مشاهیرمدرسین اصفهان و از خانوادۀ میرمحمد حسین خاتون آبادی سبط مجلسی است، از تألیفات او تفسیر قرآن مجید به فارسی، حاشیۀ استبصار، حاشیۀ تهذیب، حاشیۀ کافی، حاشیۀ من لایحضره الفقیه، شرح نهج البلاغه میباشد و در سال 1203 هجری قمری وفات یافته است، (ریحانه الادب ج 3 ص 504)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَنِ)
ابن محمد صالح بن عبدالواسع حسینی اصفهانی از خاندان خاتون آبادی اصفهان و از علمای معروف سدۀ دوازدهم هجری است و در 1151 هجری قمری 1576/ میلادی درگذشته است. او راست: ’الالواح السماویه’ و ’خزائن الجوهر’ و ’السبع المثانی’ و جز آنها. (ذریعه) (ایضاح المکنون) (هدیه العارفین ج 1 ص 324) (نجوم السماء 210)
لغت نامه دهخدا
امیرمحمد حسین پدر امیر عبدالباقی و پسر امیرمحمد صالح است، او از اکابر علمای امامیه بوده است و در فقه و ادبیات و فنون حکمت مهارت زیاد داشته است، جد مادری او ملا محمد باقر مجلسی میباشد، تألیفاتش دارای منافع بسیار است از آنجمله: حاشیه برشرح جدید تجرید، حاشیه بر شرح لمعه، رسالۀ بدا، مناقب الفضلاء، مرگ وی در 23 شهر شوال 1151 هجری قمری در اصفهان اتفاق افتاد، (ریحانه الادب ج 1 ص 365)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مهرانرود بخش بستان آباد شهرستان تبریز، در 18 هزارگزی جنوب باختری بستان آباد، 15 هزارگزی شوسۀ تبریز و بستان آباد واقع است، محلی است جلگه ای و سردسیر و سکنۀ آن 439 تن و مذهب اهالی شیعه و زبانشان ترکی است، آب آن از رود سهندآباد است، محصولات آن غلات و سیب زمینی و یونجه میباشد، شغل ساکنین آنجا زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان تهرود بخش راین شهرستان بم است، 44 هزارگزی جنوب خاوری راین و یک هزارگزی باختر شوسۀ بم بکرمان، محلی جلگه ای است و معتدل و مالاریائی، سکنۀ آن 250 تن و مذهبشان شیعه و زبانشان فارسی است، آب آنجا از چشمه و قنات است و محصولات غلات و پسته و پنبه میباشد، شغل اهالی زراعت و کرباس احمدی بافی است راه آنجا فرعی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان پائین جام بخش تربت جام شهرستان مشهد، واقع است در 42 هزارگزی جنوب خاوری تربت جام، محلی است جلگه ای و معتدل و سکنۀ آن 86 تن، مذهب اهالی آنجا بعضی شیعه مذهب و بعضی حنفی اند، زبانشان فارسی می باشد، آب آنجا از قنات است، محصولات آن پنبه و زیره و تریاک و مو است، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان جی بخش حومه شهرستان اصفهان 7 هزارگزی خاور اصفهان و یکهزارگزی باختر جادۀ قدیم اصفهان به یزد است، محلی است جلگه ای و معتدل، سکنۀ آن 254 تن میباشد، مذهبشان شیعه است، زبانشان فارسی است، آب آنجا از زاینده رود و چاه و قنات است، محصولات آنجا غلات و پنبه و تریاک و سردرختی و صیفی میباشد، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی است، زنان آنجا قالی بافی می کنند، راه وی فرعی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بخش مرکزی شهرستان جیرفت و در 40 هزارگزی جنوب خاوری سبزواران است سر راه دوساری و کهنوج می باشد، محلی است جلگه ای و گرمسیر و مالاریایی، سکنۀ آن 69 تن ومذهبشان شیعه و زبانشان فارسی می باشد، آب آنجا از قنات و محصولات آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِ زَ)
دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت واقع در 5 هزارگزی جنوب خاوری سبزواران و یک هزارگزی راه فرعی سبزواران و کهنوج است، محلی جلگه ای و گرمسیر و مالاریائی میباشد. سکنۀ آنجا 70 تن ومذهبشان شیعه و زبانشان فارسی است. آب آنجا از قنات و محصولات آنجا غلات و خرما است. شغل اهالی زراعت و راه آنجا فرعی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان پنگجۀ بخش مرکزی شهرستان سراب واقع در 13 هزارگزی باختر سراب و یک هزارگزی شوسۀ سراب و تبریز، محلی میباشد جلگه ای و معتدل و سکنۀ آن 591 تن و مذهب اهالی شیعه و زبان آنها ترکی است، آب آن از چشمه است، محصولات آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه آن شوسه است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان قره لر، بخش میاندوآب شهرستان مراغه، واقع در 51 هزارگزی جنوب خاوری میاندوآب و دوهزارگزی جنوب خاوری میاندوآب و دوهزار و پانصدگزی باختر شوسۀ شاهین دژ بمیاندوآب، محلی است جلگه ای و معتدل و مالاریائی، سکنۀ آن 94 تن و مذهبشان شیعه و زبانشان ترکی است، آب آن از زرینه میباشد، محصولات آن غلات و توتون و چغندر است و شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه آنجا مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
امیر عبدالباقی بن امیر محمد حسین از اولاد حسن افطس از اکابر علمای اوائل قرن سیزدهم هجری است و از مشایخ سید مهدی بحرالعلوم است و در سال 1207 یا 1208 هجری قمری وفات یافته است، کتاب اکمال الاعمال و کتاب الجامع ازتألیفات اوست، (ریحانه الادب ج 1 ص 364)
سیدمحمد رضا بن محمد مؤمن معروف به مدرس از اکابر علمای قرن دوازدهم اواخر عهد صفویه است کتب زیر از تألیفات اوست: ابواب الهدایه، جنات الخلود، خزائن الانوار، (از ریحانه الادب ج 3 ص 505)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان اوچ تپۀ بخش ترکمان شهرستان میانه و واقع است در هیجده هزارگزی جنوب ترکمان در مسیر ارابه رو بستان آباد و میانه، محلی کوهستانی و معتدل است، سکنۀ آن 851 تن و مذهب آنان شیعه و زبانشان ترکی است، آب آن از چشمه است و محصولات آن غلات و حبوبات میباشد، شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه آن ارابه رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
امیرمحمد حسین بن امیر عبدالباقی از اکابر علمای اوائل قرن سیزدهم هجرت است که با صاحب ریاض و میرزای قمی معاصر بوده است و سالها از محضر آقا محمد باقر بهبهانی استفاضه کرده است، او صاحب تألیفاتی است از قبیل معجزات مریض، رد ’پادری نصرانی’، مرگش در حدود 1233/1231 هجری قمری اتفاق افتاد، (ریحانه الادب ج 1 ص 364)
لغت نامه دهخدا
حکومتی است درجه 2 که مربوط به حکومت کلان قندز و در حوزۀ ولایت قطغن واقع بوده و تخمیناً بین خطوط 68 و 69 درجه 26 و 52 دقیقه 3 و17 ثانیه طول البلد شرقی و خط 36 درجه 27 و 51 دقیقه 24 و 42 ثانیه عرض البلد شمالی واقع شده است، شهر خان آباد در یک وادی شاداب ولی بسیار پست بفاصله 25000 گزی شرق قندز واقع شده بر اثر دریای پرآبی که از اجتماع دریای فرخار به هر طرف آن در جریان است اراضی اطراف و نواحی شهر تماماً شالی کاری شده و از طرف دیگر چون پایه های عمارات سنگ ندارد (زیرا مواضع سنگ ازآنجا بسیار دور است) خانه ها نم و شوره گذارده و طبقۀ اول منازل غالباً برای بود و باش مساعد نیست و مضر صحت است ولی این خانه ها داخل باغها واقع بوده و هرکس بداخل خانه خود باغ و باغچه ترتیب داده و اشجارمیوه دار و سایه دار در بین آنها غرس نموده است، در اکثر خانه ها آب جاری وجود دارد، بازارهای خان آباد از نقطه نظر ساختمان بدو دسته تقسیم شده اند، قسمت اول بازار سابقۀ آن که عبارت از دو دسته بازار بوده و یکدیگر را بطور عمودی قطع نموده و در بین آنها چهارسوقی تشکیل یافته است، دهان های این بازار برنده دار و تنگ و بی رونق میباشد، دوم بازار جدید است که بطرف بازار سابقه قرار دارد بدو طرف جادۀ عریض میباشد که کنار آن با اشجار مزین گردیده دکاکین پخته کاری آباد بشکل مرغوبی در آنجا است، در این بازار دکانهای عمده فروشی بصورت دسته بندی جا داده شده و خوش منظر میباشد، علاوه بر این قسمت بازار، تعداد سرایهای تجارتی، گاراژها و هتل های عمومی و منازل برای بود و باش مسافرین بطرز و سلیقۀ موزونی مانند سایر مراکز ولایات ساخته شده است و مضافاً آبادی های چندی از قبیل عمارت دولتی ومؤسسات تجارتی، عمارت بلدیه و مسجد جامع و باغ عمومی و تفریحی به تجمل این موضع افزوده است، زراعت خان آباد: گندم، کنجد، جو، پنبه، تنباکو و سایر حبوبات است اما برنج آن بسیار خوب و مشهور میباشد، خربوزه و تربوزه هم دارد، خربوزۀ آبی این منطقه معروف است، این شهر مرکز تجارت ولایت قطغن و بدخشان بوده، دارای گمرک و فرودگاههای اموال تجارتی است، موتور نیز همیشه برای حمل و نقل اموال وارداتی و صادراتی دارد، مسافرینی که خیال مسافرت را داشته باشند توسط عراده ها بسهولت و همه وقت میتوانند مسافرت کنند، در خان آباد یک هتل عصری نیز برای پذیرائی مسافرین وجود دارد، جادۀعمومی که از قندز بطرف بدخشان میرود از شهر خان آبادمیگذرد، در خان آباد یک باب مکتب ابتدائی به اسم مکتب ابتدائی آق تاش برای تعلیم اطفال دائر است، فاصله خان آباد از کابل 518000 گز و از تالقان 32000 گز میباشد و ارتفاع آن از سطح دریا تخمیناً 1260 متر است، یکنفر وکیل از طرف اهالی این حکومت انتخاب و بمجلس شورای ملی فرستاده میشود، این شهر زیبا و پرنفوس از سالهای دور و درازی مرکز ولایت قطغن شمرده میشده است، در ابتدا آب و هوای خان آباد خیلی خراب بود و جز یک منطقۀ مالاریائی چیز دیگری محسوب نمیشد اما در اثر توجه حکومت و بالنتیجه یک سلسله مجاهدات فنی در مقابل مالاریا، این منطقه موقعیت خوبی را حاصل نمود و هم ذوق ساکنین آن را نسبت به آبادی این شهرستان تحریک کردو در آن اوان بوسیلۀ یک مهندس و متخصص در امور شهرسازی نقشۀ این شهر ترتیب و در آن ساحه بمرحلۀ اجراگذاشته شد و بفرصت کم خان آباد بشکل یک شهر مختصر و مقبولی درآمد، مردمان این ناحیه عموماً زراعت پیشه میباشند، این شهر در زمان محمد گل مهمند مرکزیت خود رابه بغلان داد، بغلان مرکز قطغن شد ولی مردمان خوش ذوق خان آباد علاقۀ خود را نسبت به شهرشان قطع نکرده و بایک نقشۀ کلی در تزیین آن کوشیدند، خان آباد فعلاً منطقه ای وسیع و از شهرهای بزرگ ولایت قطغن محسوب میگردد، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2 و تا حدی حفظ اصطلاحات و عبارات زبان فارسی افغانی در آن شده است)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است که در علاقۀ حکومت درجه 2 دولت آباد واقع، و متعلق بحکومت کلان بلخ، و مربوط بولایت مزارشریف و متصل براه است، این ناحیه بین خط 66 درجه 36 دقیقه 45 ثانیه طول البلد شرقی و خط 37 درجه 4 دقیقه 11 ثانیه عرض البلد شمالی واقع می باشد، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
قریه ای است در مرکز حکومت خان آباد، متصل به جاده، و مربوط به حکومت کلان قندز ولایت قطغن، این ناحیه بین خط 69 درجه 5 دقیقه 8 ثانیه طول البلد شرقی و خط 36 درجه و 41 دقیقه و 34 ثانیه عرض البلد شمالی واقع میباشد، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
دریایی است در غرب مرکزخان آباد مربوط به حکومت کلان قندز ولایت قطغن که در خط69 درجه طول البلد شرقی و خط 36 درجه عرض البلد شمالی قرار دارد، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
مرکز بلوک بیات در ساوه و زرند
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد در 13 هزارگزی شمال خاوری مهاباد و 6 هزارگزی خاور شوسۀ مهاباد بمیاندوآب، محلی است دره ای و معتدل و مالاریائی، سکنۀ آن 476 تن، زبانشان کردی و مذهبشان سنی است، آب آن از چشمه و محصولات آنجا غلات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است، صنایع دستی و گلیم بافی در آنجا مرسوم است، راه آنجا مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ای تیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد در 12 هزارگزی شمال خاوری نورآباد و 3 هزارگزی باختر راه شوسۀ خرم آباد بکرمانشاه، محلی است جلگه ای و سردسیر و مالاریائی و سکنۀ آنجا 210 تن مذهبشان شیعه و زبانشان لری است، آب آنجا از رود بادآور و چشمه، محصولات آنجا غلات و تریاک و لبنیات و پشم است، شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه مالرو میباشد، ساکنین آنجا از طایفۀ ای تیوند هستند و در ساختمان و سیاه چادر سکونت دارند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خدابنده لوی بخش قروۀ شهرستان سنندج، واقع در 34 هزارگزی جنوب خاور گل تپه و 6 هزارگزی خاور شوسۀ مدان بیجار، ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 250 تن سکنه، از چشمه ها و رود خانه خوشاب مشروب میشود، محصول آنجا غلات، انگور، صیفی ولبنیات است، اهالی به کشاورزی و گله داری گذران می کنند، راه آن مالرو است و در تابستان از آبادی بهار اتومبیل میتوان برد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی از ده های کرمانشاه که در شش فرسنگی جنوب شهر واقع شده و محل سکونت جماعت ایل کهر است، (مجمل التواریخ گلستانه ص 152 و 184)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از بخش حومه شهرستان نائین، واقع در 25 هزارگزی جنوب باختر نائین که دارای 20 تن سکنه میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
موضعی در انزان هزارجریب. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 79 و 125 بخش انگلیسی). و رجوع به استناباد شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه شهرستان مشهد که در 15 هزارگزی شمال باختر مشهد و یکهزارگزی جنوب شوسۀ عمومی مشهد به قوچان در جلگه واقع است، ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل و 333 تن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و مالداری و راهش ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ)
ابن میر عبدالباقی بن حسین خاتون آبادی بزرگ یاد شده در بالاست و در 1233 هجری قمری درگذشته است. ’رسالۀ علمیه’ و رد بر پادری مسیحی داشته است. (ذریعه ج 11 ص 215 ج 10 ص 215)
لغت نامه دهخدا
یکی از روستاهای جنوبی بندرگز که نام دیگر آن استینواestineaa
فرهنگ گویش مازندرانی